Thursday, August 19, 2010

نام گذاری خیابان ها در مشهد!/ طنزی بدون شرح



                                                                         
   سلام
اين جا مشهد است
به هر طرف كه روكني
عقربه نگاهت،به سمت حرم مي چرخد
آن جا بهشت را مي نوشي.
 
هر چه شيخ است ،اطراف حرم است:
شيخ طوسي ، شيخ طبرسي ، شيخ بهايي...
در زيرگذر حرم، با اشتباهي كوچك
به جاي امام رضا، نواب روبرويت سبز مي شود
نواب تورا به ميدان عدالت مي برد
- همان ميدان اعدام سابق-

با معلم پس ازدانش آموز و دانشجو به زندان مي رسي
زندان سر ميدان تربيت است
فرهنگ نرسيده به تربيت، بن بست مي شود
آموزش و پرورش ، در حاشيه فرهنگ است
دانشجو درست روبروي هفت تير است
هفت تير سريع به پيروزي ميرسد
 
پس از استقلال ، از آزادي كه بگذري
به جمهوري اسلامي مي رسي
صدا وسيما، سر جمهوري اسلامي است
در صدا وسيما،به نوفل لوشاتو باز ميشود
جمهوري اسلامي را شهيد منتظري به بعثت مي رساند
 
مصلي پراست ازعمده فروش ها
كوكاكولا درست وسط كوثراست
باغ ملي روبروي كنسولگري پاكستان است
شركت نفت روبروي اوقاف وامور خيريه است
پروما درجانباز است ، اما جانبازي آن جا نمي بيني
در فلسطين يك سرزمين ورود ممنوع وجود دارد
به نام باغ بزرگ ملك آباد
 
دادگستر ي روبروي سازمان تبليغات است
ارشاد ادامه ي قاضي طباطبايي است
فرمانداري، در مركز پاسداران است
بيمارستان امدادي را وسط فداييان اسلام ساخته اند
فرودگاه ،درامتداد جمهوري اسلامي است.
 
بسيج همان برق سابق است كه به ضد مي خورد
ولايت، به وسط وحدت مي خورد
امت از وحدت شروع مي شود
و به بعثت ختم مي شود
 
در دانشگاه ابتدا به دكترا مي رسي
آخرش به سراب
از دروازه طلايي تا سراب
ده قدم فاصله است
        ***** 
مشهد يك تهران ديگر است
تجريش دارد، زعفرانيه ولويزان دارد 
در وكيل آباد بوق قطارها، چرتت را پاره مي كند
دانشگاه فردوسي سر ميدان آزادي است
اما دري به آن ندارد
 
از امام علي تا امام حسين وامام هادي
اين طرف شهر خبري نيست
در سجاد ، سجاده سخت گيرمي آيد
عوضش نسترن هست ، نيلوفر هست
بنفشه و مرجان ولاله هم هستند
- از شمالي تا جنوبي شان-
البته امين و حامد وسينا هم هستند
 
خيام خيلي چراغ قرمز دارد
به وي‍‍ژه وقتي به سجاد مي خورد
سعدي فقط صوتي و تصويري است
پل حافظ چهارراه گاراژدارهاست
در توس كاوه ي آهنگر تا توانسته آهن فروشي زده است

دنبال ايرج ميرزا نگرد!
اورا از شهر بيرون كرده اند
ميرزاده عشقي را به جهان آرا بخشيده اند
عشقي امير كبير را قطع مي كند
امير كبير بهشتي را
 
گاز ، شرقي و غربي است
مطهري شرقي وغربي نيست-فقط شمالي وجنوبي ست-
چمران به چهارطبقه مي خورد
كوهسنگي از شريعتي شروع ميشود
 
 مدتي است علاقمندان سيدي بيشتر شده اند
چون امسال خيلي سبز شده است
در الهيه يك متر زمين ، خدا تومان قيمت دارد
شهرك ناجا پراست از:
نرگس،شكوفه،نسيم،ياس،اختر،سنبل ، بنفشه و...
 
قاسم آباد خيلي شلوغ است
يك خيابان حسابي آن دكتر حسابي است
شيرپاستوريزه درحجاب است
دكتر حسابي،دكتر شريعتي، دكتر يوسفي و اديب،
همگي حجاب را قطع مي كنند
آخر حجاب ، ميثاق است
آخر ميثاق هم، نمايشگاه.
 امام خميني  به بزرگراه آسيايي مي خورد
كه تمام شهر را دربرمي گيرد
مردم  عبادي را دوست دارند
چون از شهدا شروع ميشود و به امام حسين مي رسد
در ميدان شهدا،جاي لاله ها را ساختمانهاي شيك مي گيرند
- چند سال است شهدا را به كلي نبش كرده اند-

این جا همه پديده را دوست دارند
چون از همه قشنگ تر و با كلاس تر است
 
اين جا مردم زياد به ويراني مي روند
به هارونيه و حصار مي روند
بند گلستان را ، آنها گلستان كرده اند
خواص بيشتر به چاه خاصه مي روند
                 و سرآسياب جوان ترها ، روزها به كارده و جاغرق مي روند
                                   شبها به چاليدره!
 
راستی
خانه ما میدان حر است
آخرسرافرازان!!

Sunday, June 13, 2010

تدراک برای راهپیمایی عظیم 25 خرداد+ یک پیشنهاد

جنبش سبز در سالگرد 22 خرداد ثابت کرد خاموش شدنی نیست.جنبشی که از بطن مردم آغاز شد،1 سال ادامه پیدا کرد و هم اکنون با قدرت هر چه بیشتر در حال پیشروی است.تجمعات و حضور مردم در 22 خرداد و از آن سو حضور نیروهای نظامی و نیروهای خودسر،بار دیگر نشان از وحشت کودتاچیان از مردم داد.شدت خشونت در این روز به حدی بود که اجازه تجمع 10 نفر را هم نمیدادند و تعداد زیادی را نیز بدون دلیل بازداشت کردند.دلیل بازداشت آنها این بود که جزیی از مردم بودند.این روزها این نیست جرم بزرگی است.به همین دلیل تصاویر زیادی از این روز مخابره نشد.به هر حال این روز با تمام حوادث گذشت و پیروزی دیگری برای جنبش سبز در صفحه تاریخ رقم خورد.
حال باید به فکر سالگرد حضور میلیونی مردم در 25 خرداد بود.اکنون که وحشت کودتاچیان از مردم پس از حضور موثر در 22 خرداد حال نوبت مردم است که آنها را به سزای اعمالشان برسانند.و حضور پرشور دیگری را دراین روز رقم بزنند.برای این کار باید تجمعات مردم منسجم تر و قدرتمند تر باشد.حضور مردم در 22 خرداد پس از 1 سال شگفت انگیز بود اما باید تجمعات به گونه ای برنامه ریزی شود که توسط کودتاچیان سرکوب نشود.برای این منظور مردم باید دقیقاً در همان ساعتی که اعلام میشود در مکان های اعلام شده حضور یابند.هنگامی که عده ای از مردم سر ساعت و عده ای با تاخیر میایند بنابراین هیچ گاه حضور مردم در یک لحظه به 100 نفر نمیرسد وبنابراین به راحتی توسط شعبان بی مخ های حکومتی سرکوب می شود.اما اگز همه مردم راس ساعت اعلام شده حصور یابند تجمع مردم به یکباره بین 500 تا 1000 نفر میشود که سرکوب کردن این تجمعات 500 تا 1000 نفره برای نیروهای کودتا دشوار میشود و از این پس به جمعیت مردم هر لحظه افزوده می شود.اگر اینطور تصور میکنید که با 1 ساعت دیرتر رفتن خطر کمتری برای شما دارد سخت در اشتباهید.چون گروههای پیش از شما پراکنده شده اند و شما دیگر فرصتی نمی یابید برای شعار دادن.پس بیایید همگی راس ساعت ذکر شده در مکان های اعلام شده حضور یابیم.به امید پیروزی
ما بیشمارییییییییییم

Saturday, June 12, 2010

شرکت نکردن در تظاهرات امروز؛ بازی دو سر باخت/چشم امید زندانیان سیاسی به امروز است

دوستان عزیز در حال حاضر با توجه به بیانیه موسوی و کروبی و بیانیه سایت کلمه مبنی بر اعمال خشونت توسط حکومت 2 راه روبروی جنبش قرار می گیرد.اول اینکه در این تظاهرات شرکت نکنیم تا از خشونت های احتمالی در این روز جلوگیری کنیم.اما نکته اینجاست.رژیم در این 1 سال از هیچ فرصتی برای خشونت فروگذار نکرده.نه تنها در این 1 سال بلکه در این 30 سال فقط اعمال خشونت آمیز انجام داده است.بنابراین خشونت چیز جدیدی نیست که مردم ایران با آن نا آشنا باشند.از طرفی با شرکت نکردن در تظاهرات در واقع اعلام خاموشی جنبش سبز رو کردیم و به کودتاچیان فرصت برخورد شدیدتر با زندانیان سیاسی در بند و آقایان موسوی و کروبی می دهیم.بنابراین باید منتظر 30 سال پر خشونت تر باشیم.مطمئناً در صورت سکوت ما رژیم هیچ گاه ساکت نخواهد نشست و هر صدایی را در نطفه خفه می کند.از طرف دیگر چشم امید زندانیان زیادی به ماست.زمانی که از محکومیت زیدآبادی آگاه شدیم همه یکصدا گفتیم عمر رژیم از محکومیت این بزرگ مرد کمتر است.امروز روز ثابت کردن این گفته ماست.
راه دوم شرکت در تظاهرات با رعایت احتیاط و جلوگیری از رسیدن کودتاچیان به دسیسه از قبل پیش بینی شده یعنی خشونت است.بیایید همگان دست در دست هم دهیم و ضربه محکمی به پیکر کودتاچیان بزنیم.
ما بیشماریم

Saturday, June 5, 2010

آقای رییس جمهور منتخب! سفرهای 14 و 15 خرداد رو چگونه توجیه می کنی؟

جناب آقای رئیس جمهور اقلیت تندروی حاکم!شنیدم که آمارهای دروغین سفرهای نوروزی امسال رو بخاطر رضایتمندی مردم از وضعیت زندگی خودشون اعلام کردی!میگم آمار دروغ چون به چشمم دیدم و به گوشم شنیدم که امسال تعداد سفر مردم خیلی کمتر بود از سالهای گذشته!حالا که تو کار دلیل آوردن واسه مسافرت مردم هستی دلیل تعداد زیاد مسافرت مردم تو این 3روز چی میتونه باشه؟چیزی که من دیدم هجوم تعداد بی سابقه توریست به سمت شمال کشور بود!چیزی که وافعاً تو چند سال اخیر ندیدم.تعداد توریست به حدی بود که تمام شهر پر از اتومبیل هایی بود که فقط وسط خیابون ایستاده بودند.
آقای رییس جمهور منتخب اقلیت ملت ایران!شاید یکی از دلیلاش این باشه که مردم از هر چی انقلاب و رحلت و غم و ناراحتی خسته شدن.
اگر شما از کل کشور آدم جمع کردین واسه نماز جمعه پس بهتره یه نگاهی بندازین به آدمایی که از دست شماها فرار کردن اومدن مسافرت!یه مقایسه بکنین ببینین کدوم بیشتر بوده!فقط تعداد کسایی که از تهران به سمت شمال اومدن رو ببینین!چون قراره این آدما به اضافه یه سری دیگه که از جاهای دیگه میان تهران، 22 خرداد تهران رو سرتون خراب کنن!
ما بیشماریم

Thursday, April 1, 2010

پارازیت شدید در شهر بابلسر

طبق خبرهای بدست آمده از شهر بابلسر در استان مازندران هم اکنون بخشی از شهر مورد حملات شدید پارازیتی قرار گرفته اند.به طوریکه بیش از 90%شبکه های فارسی زبان تمامی ماهواره ها به استثنای شبکه های جمهوری اسلامی دچار پارازیت شده اند و غیر قابل دسترسی هستند.این حملات پارازیتی که از 5 روز پیش آغاز شده از حوالی ساعت 13 آغاز و تا صبح فردا ادامه می یابد.شدت این حملات به قدری است که تنها 3 شبکه از شبکه های فارسی زبان ماهواره هاتبرد قابل دسترسی است.این حملات نه تنها به شبکه های خبرگزاری همچون بی.بی.سی وارد می شود بلکه سایر شبکه های لس آنجلسی نیز از این حملات در امان نیستند.هنوز علت واقعی این پروژه مشخص نیست.زیرا شهر بابلسر شهر کوچکی است که به غیر از حوادث به وجود آمده در دانشگاه مازندران واقع در این شهر نقش زیادی در اعتراض پس از انتخابات نداشته است و لزوم این امر در این شهر هنوز نامشخص است

Sunday, February 28, 2010

احمدی نژاد و هاشمی؛دشمن خونی یا دوست جونی؟


مدتی پیش عکسی از یه روزنامه توجه من رو به خودش جلب کرد.احمدی نژاد و هاشمی در کنار هم بعد از جلسه ی مجمع تشخیص مصلحت.چیزی که جلب توجه میکرد نگاه احمدی نژاد به هاشمی بود و همینطور حالت هاشمی.به نوعی حالت رئیس و مرئوس.هاشمی رئیس و احمدی نژاد مرئوس.باعث شد فکر کنم تو این چند سال چه اتفاقی افتاد؟چی شد که احمدی نژاد خودشو در حدی دونست که با هاشمی در بیفته؟آیا از جایی حمایت میشد یا یه جورایی دعوای زرگری بود؟چه اتفاقی افتاد که هاشمی با اینکه آروم آروم داشت به حاشیه میرفت دوباره افتاد سر زبونا؟چی شد که مردم دوباره اومدن طرف هاشمی و نمازجمعه به امامت هاشمی یکی از پرشور ترین نمازجمعه ها شد در صورتی که 4سال پیش کسی رغبت نداشت به نماز جمعه با امانت هاشمی بیاد.چی شد که شعار فائزه فائزه حمایتت میکنیم در مقابل شعار مجتبی بمیری رهبری رو نبینی قرار گرفت؟چی شد که یکی از بزرگترین منتقدین هاشمی،اکبر گنجی،در مصاحبه با صدای آمریکا کم مونده بود از هاشمی عذر خواهی کنه؟بهتره برگردیم به چند سال قبل....
زمانی که هاشمی کاندیدای انتخابات نمایندگی مجلس شد و اون فضاحت به بار اومد.من فکر میکنم هاشمی تا حدودی متوجه این شد که خامنه ای در صدد خذف اون از صحنه هست.فاز دوم تخریب هاشمی تو انتخابات نهم ریاست جمهوری کلید خورد.به نظر میاد نقشه ی هاشمی هم از همینجا شروع شد.دست های پشت پرده برای تخریب بیشتر هاشمی،تصمیم گرفتند مبارزه ی انتخاباتی رو بین هاشمی و یه نیروی تقریباً ناشناس افراطی که به ظاهر ذوب در ولایت هم باشه،قرار بدن و در آخر با پیروزی اون نیروی ناشناس با شعارهای مردم فریبانه،ضربه ی آخر رو به هاشمی بزنن.اما یه جای کار خامنه ای و دار و دسته اش اشتباه بود.مشکل اینجا بود که اون نیروی ناشناس چندان هم واسه هاشمی ناشناس نبود.اون یار غار هاشمی در سالهای ریاست جمهوری هاشمی و بعد از اون تو انتخابات نمایندگی مجلس بود.از اینجا به بعد ابتکار عمل به دست هاشمی افتاد.نقشه ی هاشمی این بود که تو 4سال ریاست جمهوری احمدی نژاد اوضاع به طور کامل متشنج بشه.احمدی نژاد،هاشمی و خانواده اش رو تخریب و تهدید میکرد،هاشمی هم اصلاح طلبارو تحریک میکرد تا به سیاستهای غلط احمدی نژاد چه از لحاظ اقتصادی و سیاسی انتقاد کنند.احمدی نژاد هم که تا تونست تو این 4سال کشور رو به سمت بحرات اقتصادی و سیاسی برد.وضع مردم از لحاظ اقتصادی و آزادی های سیاسی تو این 4 سال واقعاً به حد آزار دهنده ای رسید.فاز بعدی نقشه ی هاشمی انتخابات دهم ریاست جمهوری بود.پیدا کردن کسی که بتونه احمدی نژاد رو تو این انتخابات شکست بده با افتضاحات احمدی نژاد کار سختی نبود.واسه همین خاتمی یه گزینه ی مناسب برای پیروزی راحت در مقابل احمدی نژاد بود.اما این کافی نبود برای هاشمی.هاشمی یه مقدار شور انتخابات میخواست.سابقه ی 8ساله ی اصلاحات خاتمی چیزی نبود که بتونه همه قشری رو به پای صندوق رای بکشونه.به همین خاطر بهترین گزینه کسی نبود جز میرحسین موسوی.کسی که سابقه ی موفق مدیریت در زمان جنگ تو ذهن خیلی از مردم اون زمان بود که با وجود جنگ مردم باز هم از لحاظ اقتصادی اینقدر در مضیغه نبودند.با حمایت خاتمی و طیف گسترده ای از اصلاح طلبا،قشر جوون هم به سمت موسوی میرفتند.بنابراین یه انتخابات پرشور در راه بود که با پخش مناظره ها و ادامه ی دعوای زرگری احمدی نژاد و هاشمی آتش انتخابات داغتر شد.اما چرا هاشمی همچین چیزی میخواست؟این انتخابات پرشور به چه دردش میخورد؟عقل ناقص من فقط به یک جواب رسید.اونم اینه که با یه اتفاق در انتخابات و بازی با رای واحساسات مردم اوضاع کشور برای مدت کوتاهی آشفته میشه.هاشمی هم با حمایت از مردم و به ظاهر مقابله با استبداد پایگاه مردمی پیدا میکرد و پایگاه اندک مردمی خامنه ای هم کمتر میشد.با توجه به اینکه هاشمی ریاست مجلس خبرگان رو بر عهده داشت میتونست یه جورایی خامنه ای رو از تخت سلطنت پایین بکشه و جام زهر رو بده به خامنه ای.اما یک بار دیگه هم یه اشتباه دیگه تو انتخابات رخ داد.اشتباه محاسباتی هاشمی مردم،موسوی و کروبی بودند.اشتباه هاشمی اینجا بود که فکر میکرد اعتراض مردم تا یه حدی ادامه پیدا میکنه و موسوی و کروبی کوتاه میان . بعد از فروکش کردن اعتراضات فرصت مناسبیه برای سرنگونی خامنه ای.
خوب انتقادات زیادی میتونه به این تحلیل وارد بشه.واسه همینم تیترم رو به صورت سوالی انتخاب کردم.مثلاً نقش خامنه ای تو این تقلب چی بوده؟واقعاً خامنه ای هیچ کاره بوده؟اینجا شو نمیدونم.به هر حال تجربه شیرین انتخاب خاتمی برای افزایش عمر نظام میتونست یه بار دیگه با انتخاب موسوی برای خامنه ای و نظام تکرار بشه.پس نمیشه انکار کرد که تقریباً واسه خامنه ای انتخاب شدن موسوی گزینه ی بدی نبوده.اما به هر حال چیزی که الان واضحه فروکش کردن اعتراضات مردمی یعنی فرصت دادن به هاشمی برای عملی شدن نقشه.اما اگه به کارای خامنه ای تو این مدت دقت کنین اون فقط میخواسته جو متشنج تر بشه.مثلاً نماز جمعه ی 30 خرداد و سرکوب بیرحمانه ی مردم.مطالب کیهان هم که فقط سعی در بیشتر کردن اعتراض مردمی داره.اما سرکوب مردم توسط عوامل خامنه ای باعث شد که خواسته ی مردم فقط سرنگونی نظام باشه.به همین دلیل الان هم خامنه ای و هم هاشمی به بن بست رسیدن.بهترین راه حل واشون اینه که فعلاً هاشمی دست از تخت و تاج پادشاهی برداره و وارد صف حامیان خامنه ای بشه.چون اگه نظام سرنگون بشه مطمئناً جنایات هردوشون به اندازه ای هست که جون سالم به در نبرن.
شاید این تحلیل مضحک یا کاملاً اشتباه به نظر بیاد اما تجربه ی دست های پشت پرده تو انقلاب های مختلف و مطلب یکی از دوستان در مورد انقلاب کبیر فرانسه ذهنم رو به این سمت متمایل کرد که شاید پشت پرده خبرای دیگه ای هست.

Wednesday, February 24, 2010

به زودی باید شاهد آزادی 3 آمریکایی زندانی در ایران باشیم

عبدالمالک ریگی پیشکشی بود از طرف آمریکا برای آزادی زندانیان آمریکایی.رژیم که میخواست اول با یه ژست طالب دموکراسی اول آمریکاییها رو آزاد کنه و چند روز بعد هم بگه عبدالمالک رو دستگیر کردیم پخش فیلم حوادث کوی دانشگاه باعث شد که این طعمه رو زودتر از میل خودش رو کنه.البته این فقط تحلیل شخصی خودمه نه منبع معتبر تو اطلاعات ایران دارم نه عضو سازمان جاسوسی آمریکا هستم.

مطلب را به بالاترین بفرستید